تنها نشسته ام......
دراتاقم وبه خودم فکرمیکنم وبغض میکنم!
هیچکس مرا به یاد نمی آورد!
این هم آدمی رو کهکشان به این بزرگی!ومن....
حتی آرزوی یکی نبودم...!
میگوییم،میگذریم،میشکنیم ونمیبینیم خرد میکنیم وعبور میکنیم و.....جالب اینکه وقتی میگویند میشکنند وخرد میکنند میپرسیم چرا؟
برای بعضی ها نباید خودت باشی!
باید یکی باشی مثه خودش...
مترسک چه زیبا میگوید:وقتی نمیشود رفت،همین یک پاهم اضافیست...
پر از اشکم ولی میخندم به سختی
به قول فروغ که میگفت:
شهامت میخواهد سردباشی
و گرم بخندی!
اشک ها قطره نیستند
بلکه کلماتی هستند که می افتند
فقط بخاطر اینکه پیدا نمیکنند کسی را
که معنی این کلمات را بفهمد . . .
هیچ هم برای خودش عالمی دارد
وقتی “همه” هایت هیچ میشوند
آن وقت “هیچ” برایت یک دنیاست
می خواهم نباشم
کاش سرم را بردارم و برای یک هفته
در گنجه ای بگذارم و قفل کنم!
در تاریکی یک گنجه خالی
و روی شانه هایم در جای خالی سرم چناری بکارم
و برای یک هفته در سایه اش آرام بگیرم
ﮔـﺎﻫـی ﺍﻳـﻨـﮑـﻪ ﺻـﺒـﺢ ﻫـﺎ
ﺩﻟـﺖ ﻧـﻤـﻲ ﺧـﻮﺍﺩ ﺑـﻴـﺪﺍﺭ ﺑـﺸـﻲ
ﻫـﻤـﻴـﺸـﻪ ﻧـﺸـﻮﻧـﻪ ی ﺗـﻨـﺒـﻠـی ﻧـﻴـﺴـﺖ !
خسته ﺍی ﺍﺯ ﺯﻧـﺪﮔـی …!
ﻧـﻤـی ﺧـﻮﺍی ﻗـﺒـﻮﻝ ﮐـﻨـی ﮐـﻪ ﻳـﮏ ﺭﻭﺯِ ﺩﻳـﮕـﻪ ﺷـﺮﻭﻉ ﺷـﺪﻩ …
محتاج درک شدن نیستم
فقط دردم می آید وقتی خر فرض می شوم
تمام تنم می سوزد از زخم هایی که خورده ام
دردِ یک اتفاق که شاید با اتقا قِ تـو
دردش متفاوت باشد ویرانم می کند
من از دست رفته ام ، شکسته ام ، می فهمی ؟
به انتهایِ بودنم رسیده ام
اما اشک نمی ریزم
پنهان شده ام پشتِ لبخنـدی که درد می کند
نظر یادت نره